عمومي

 
 
نقد فيلم مارموز
| نظرات (0)

فيلم «مارموز» جديدترين ساخته‌ي سينمايي كمال تبريزي نشان مي‌دهد كه چرا طنز ژورناليستي قابليت تبديل به سينماي كمدي را ندارد.

يكي از بزرگ‌ترين و شايع‌ترين بيماري‌هاي مديوم‌هاي سرگرمي/هنري نگاه ابزاري و غرض‌ورزانه به آنهاست به اين معنا كه خالق اثر يك پيام، حرف، طعنه يا حتي يك بيانيه را در ذهن خود نگاه داشته است و سپس با خلق اثري در آن مديوم قصد دارد تا بيانيه‌اش را صادر كند. يعني به جاي آنكه شاهد اثري داراي ساختارِ متني بوده و سپس احيانا از درون متن برداشتي فراي متن داشته باشيم، در عوض فرامتن از متنِ اثر جلوتر مي‌‎آيد به اين معنا كه فيلم‌ساز با اشارات، ارجاعات و خلاصه گريز از ساخت «متن»، فرا متن را نه آنكه بسازد بلكه مستقيما و بدون هيچ ظرافتي به طرف مخاطب پرتاب كند به اين اميد كه بيانيه‌اش را صادر كند. اين بيماري از مدت‌ها پيش دامان سينما را گرفته بود و هنوز هم از بين نرفته است.

غرضم از اين مقدمه‌چيني كوتاه، تلنگر به سينماي مضمون‌زده‌ي دنيا نيست بلكه اشاره به معضلي است كه متاسفانه دامان سينماي خودمان را هم گرفته و برخي فيلم‌سازان ايراني نيز اساسا به اين نيت پشت دوربين قرار مي‌گيرند كه «حرف» بزنند يعني دوربين و سينما را به مثابه ابزاري مي‌گيرند كه قرار است حرف يا پيامي را به مخاطب برساند كه در حالت عادي ممكن نيست و قصه، درام، پيرنگ و شخصيت بر مبناي غرضِ از پيش تعيين شده‌ي فيلم‌ساز توليد مي‌شود. مثلا در يك دوره ژانر مجعول «اجتماعي» در سينماي ايران شكل گرفت كه مبنايش بيان پيام‌ها و شعارهاي اجتماعي و كوچه و بازاري بود و پرده سينما هنوز هم بيش و كم اين جنس فيلم‌ها را به خود مي‌بينيد. همين وضعيت در رابطه با ژانر كمدي نيز در سينماي ايران گاها صدق مي‌كند به اين معنا كه فيلم‌ساز نمي‌تواند طعنه‌ها و انتقادهاي اجتماعي/سياسي خودش را بيان كند مگر آنكه به دامان كمدي متوسل شود چون فكر مي‌كند در كمدي چيزي به معناي واقعي‌اش جدي نيست؛ پس ژانر كمدي بهترين دست‌آويز براي بيان غرض‌ها و طعنه‌هاي غيرقابل بيان در حالت جدي است.

تمام موقعيت‌هاي حاضر در فيلم حكم يك آيتم چند دقيقه‌اي را دارند كه يك سوژه‌ي سياسي را به اصطلاح دست مي‌اندازد
اين مشكل متاسفانه گريبان فيلم مارموز را هم گرفته است. در مارموز به جاي آنكه شاهد قصه‌اي سر و شكل‌دار باشيم كه بتوان آن را در يك افت و خيز روايي پي گرفت، شاهد مجموعه موقعيت‌هاي كوتاهي هستيم كه گويي هر كدام بر مبناي شوخي با يك سوژه‌ي سياسي و كنايه زدن به آن خلق شده‌اند. به بيان ساده‌تري تمام موقعيت‌هاي حاضر در فيلم حكم يك آيتم چند دقيقه‌اي را دارند كه يك سوژه‌ را به اصطلاح دست مي‌اندازد اما وقتي اين آيتم‌ها را كنار هم قرار مي‌دهيم، يك پيرنگ معين، يك قصه‌ي قابل پيگيري و قابل تشخيص پيدا نمي‌كنيم. شخصيت قدرت كيست؟ چرا سوداي نماينده مجلس شدن را دارد؟ روي چه منطقي به عنوان گزينه‌ي حزب آبي – يا قرمز كه فرقي هم نمي‌كرد – انتخاب مي‌شود؟ رابطه‌ي عاشقانه‌اش با ويشكا آسايش – كه نامِ نقشش را به ياد ندارم و اصلا مهم هم نيست - چطور شكل مي‌گيرد؟ و چرا تا اين اندازه زرد و تيپيكال است؟ وقتي قرار است به ايران باز‌گردد اصلا چرا به تركيه مي‌رود؟ آن هم خيلي راحت و در غياب مامورين؟ مگر همين مامورين نبودند كه در چند سكانس قبل بر او مسلط نشان داده شدند؟

Sly movie - img1

وقتي كنايه‌ها، طعنه‌ها و شوخي‌هايي كه قرار است با سياست انجام شود، به عنوان فرامتن بر اثر غالب مي‌شوند، بديهي است كه متن فرصت شكل‌گيري پيدا نمي‌كند. بنابراين تلاش براي يافتن رابطه‌ي علت و معلول در روند قصه و تصميمات شخصيت‌ها، به همان سوال‌هاي بي‌پاسخي ختم مي‌شود كه بالاتر به آنها اشاره كردم. به بيان ساده‌تري، اين روند قصه و تصميمات شخصيت‌ها نيست كه تضادها را خلق و از دل آنها، موقعيت‌هاي كمديِ طعنه‌آميز را مي‌سازد بلكه برعكس، به نظر مي‌رسد شوخي‌هاي سياسي از قبل در نزد فيلم‌نامه‌نويس حاضر بوده و سپس تصميم گرفته تا براي هر يك از اين شوخي‌ها، يك ميني سناريو بنويسد. اينها همگي موقعيت‌هاي آيتم‌گونه‌اي هستند كه با احتياط فراوان مي‌توان آنها را در همان پلاتِ كوتاه و به صورت منفك خنده‌دار ناميد اما وقتي در كنار هم قرار مي‌گيرند هيچ روند منطقي و قابل فهمي را براي مخاطب نمي‌سازند.

فيلم‌نامه‌ از فقدان شديدِ هويتي معين رنج مي‌برد و بيش از هر چيز به پيش‌فرض‌هاي بيرون از فيلم اتكا مي‌كند
اگر بخواهيم دامنه‌ي نقد را از مرز فيلم كمي بيشتر كرده و به فيلم‌نامه‌نويس برسيم، ريشه‌ي اين مشكل تا حدي قابل بررسي است. آيدين سيار سريع كه سابقه خوبي در طنزنويسي مطبوعات و نشريات دارد، نگارش فيلم‌نامه‌ي مارموز را بر عهده گرفته است و مشكلات ياد شده دقيقا از همين نقطه شروع مي‌شود كه رويكرد طنزنويسي با فيلم‌نامه‌نويسي خيلي متفاوت است. طنز ژورناليستي اساسا «بر» يك موقعيت يا سوژه‌ي حاضر و عيني نوشته مي‌شود؛ مثلا يك اتفاق جنجالي در كشور رخ مي‌دهد، جامعه مطلع مي‌شود و به آن واكنش نشان مي‌دهد و طنزنويس از اين جاست كه كارش شروع مي‌شود و طنزي را با چاشني‌هاي مختلف را بر اين واقعه مي‌نويسد. اين يعني رويداد عيني و سوژه نزد طنزنويس حاضر است؛ پس طنزي بر يك سوژه نوشته مي‌شود اما در سينما و درام اينگونه نيست كه سوژه‌اي قبلا موجود باشد بلكه سوژه بايد ساخته شود. در سينما و مشخصا سينماي قصه‌گو، رويدادها، سوژه‌ها و پيرنگ‌ها ابتدا بايد خلق شوند و سپس از دل تضاد ميان اين موقعيت‌هاست كه كمدي ساخته مي‌شود؛ يعني در يك اثر كمدي مخاطب در درجه اول با يك قصه سر و شكل‌دار، ساختار روايي منطقي و شخصيت‌ها سر و كار دارد و سپس كمدي از تضادهاي موقعيت‌هاي يك روايت «ساخته و پرداخته» شده به وجود مي‌آيد. در فيلم مارموز اما اينگونه نيست. فيلم‌نامه‌نويس همچنان با نگاه ژورناليستي به سينما نگاه مي‌كند با اين پيشفرض غلط كه مخاطب از تمام پيشفرض‌هاي سياسي/اجتماعي جامعه آگاه است درحالي كه تمامي اينها بايد در اثر ابتدا ساخته مي‌شد كه نشد.

Sly movie- img2

مثلا حزب آبي چيست؟ فرقش با حزب قرمز چيست؟ اصلا چرا دو حزب در فيلم داريم؟ اگر سه يا چهار حزب داشتيم هم فرقي مي‌كرد؟ آن قماش چوب به دست كه هستند؟ دكتر صمد كه به زندان افتاده كيست؟ و چرا به زندان افتاده؟ براي هر كدام از اين سوال‌ها نه يك جواب بلكه بيشمار جواب مي‌توان پيدا كرد. فيلم‌نامه‌نويس به خود زحمت پرداختن به چنين چيزهايي را نداده است، چرا؟ چون احتمال داده كه مخاطب اينها را با دادن كد، نماد و نشانه شناسايي مي‌كند. يعني مخاطب از ساختار دروني اجزاي فيلم نيست كه به هويت اجزاي فيلم پي مي‌برد بلكه تنها چند نماد و نشانه در فيلم داده مي‌شود و سپس مخاطب آنها را با پيشفرض‌هاي خودش تطبيق مي‌دهد و سعي مي‌كند براي آنها هويتي در ذهن خود تعريف كند. مثلا استفاده از رنگ لباس، كراوات، سيبيل و مانند اينها در فيلم كاملا كاركرد نمادين دارند و مخاطب با ديدن اين نماد و نشانه‌ها، يك موجوديت كلي را براي خودش تصور مي‌كند. به همين سبب فيلم‌نامه‌ از فقدان شديدِ هويتي معين رنج مي‌برد و بيش از هر چيز به پيش‌فرض‌هاي بيرون از فيلم اتكا مي‌كند. در نتيجه مخاطب براي سوالاتي كه اشاره شد، هيچ پاسخي ندارد يا بيشمار پاسخ دارد، چون پرداختي وجود ندارد، چون فيلم بيش و پيش از پرداخت، به اشاره و ارجاع بيرون از متن متوسل شده است.

قياس فيلم مارموز با فيلم مارمولك شايد غلط باشد آن هم زماني كه هنگام نقد، فيلم را بايد به مثابه فيلم ديد اما عنوان «مارموز» به لحاظ آهنگ كلمه، ناخودآگاه ذهن مخاطب را به سمت «مارمولك» ساخته پيشين همين فيلم‌ساز مي‌برد و در هر صورت قياس آن با مارموز را در ذهن مخاطب به وجود مي‌آورد. اما چرا مارموز در موفقيت حتي نمي‌تواند به مارمولك نزديك شود؟ در مارمولك مخاطب در درجه اول با يك قصه‌ي سر و شكل‌دار و داراي پيرنگ معين طرف است؛ يك زنداني كه قصد فرار و خروج از ايران را دارد و حالا در يك موقعيت ديگر قرار مي‌گيرد. سوژه‌هاي كمديِ مارمولك نه داراي پيشفرض‌هاي بيروني هستند و نه با ارجاعِ برون متني كار مي‌كنند بلكه كاملا از تضاد موقعيت خلق مي‌شوند. رضا مارمولك يك شياد است. از طرفي ديدِ مردم آن روستا به او نيز جدي و عيني است اما وقتي اين دو در يك تقابل با هم قرار مي‌گيرند، در افت و خيز حوادث قصه تضاد خلق مي‌كنند و از دل اين تضادها، كمدي توليد مي‌شود. از طرفي، در فيلم مارمولك روايت قصه و تصميمات شخصيت كاملا برخواسته از روابط علت و معلول حوادث قصه پيروي مي‌كنند و اتفاقا شخصيت‌پردازي اينچنيني باعث مي‌شود تا مخاطب آرام آرام نسبت به رضا مارمولكي كه پيشتر شياد بود، حس سمپاتي پيدا كند. حال كافي است اين موارد را فقط از منظر ساختار كمدي و نه مضمون، با مارموز مقايسه كنيد. قطعا ديدتان به ايرادات مارموز روشن‌تر مي‌شود.

 

در وجه كارگرداني ابدا به نظر نمي‌رسد كه با يك فيلم به اصطلاح سياسي طرف باشيم. تعداد جمعيت در اغلب سكانس‌هاي شلوغ و پر هياهوي فيلم مانند مواجه با احزاب، دانشگاه و كارزارهاي انتخاباتي كم تعداد و نوع نماها اصلا سينمايي نيست. مثلا سكانس جمعيت دانشجوي جلوي زندان – كه به همه چيز شبيه‌اند جز دانشجو – واقعا بد است. چند تن بلندگو و پلاكارد به دست كه روي هم به زور ده نفر هم نمي‌شوند جلوي زندان ايستاده‌اند و شعار مي‌دهند؛ قاب دوربين هم حداكثر درِ زندان را به ما مي‌دهد و كادر از گرفتن همان چند نفر فراتر نمي‌رود. اين يك «جمعيت» مثلا معترض است يا كاريكاتوري از آن؟ بازيِ حامد بهداد خوشبختانه به غلظت عصبيت هميشگي‌اش گرفتار نشده اما چون ويژگي‌هاي خاصي براي شخصيت‌پردازي‌اش در فيلم‌نامه وجود ندارد، هر چه بيشتر زور مي‌زند جز تكرار چند تيك عصبي و بازي با چهره‌اش، كار بهتر و بيشتري نمي‌تواند انجام دهد.

آنچه كه در مارموز به عنوان طعنه و به اصطلاح «نقد وضعيت» مي‌بينيم برگرفته از سوژه‌هاي شبكه‌هاي اجتماعي است كه پيشتر ديده‌ايم
اگر به عنوان يك مخاطب بسيار عادي خيلي خوشبينانه با فيلم رفتار كنيم و تمامي مشكلات ساختاري ياد شده را نديد بگيريم، يك چيز در فيلم به شدت آزاردهنده و حتي توهين‌آميز است و آن استفاده از شوخي‌هاي تاريخ ‌مصرف ‌گذشته‌ي شبكه‌هاي اجتماعي به عنوان سوژه‌هاي اصلي كمدي است. آنچه كه در مارموز به عنوان طعنه و به اصطلاح «نقد وضعيت» مي‌بينيم برگرفته از سوژه‌هاي شبكه‌هاي اجتماعي است كه پيشتر ديده‌ايم. اين موضوع از دو جهت براي مخاطب فيلم خيلي بد است. اگر مخاطب جز آن دسته از افرادي باشد كه بيش و كم با شبكه‌هاي اجتماعي سر و كار داشته، بسياري از موقعيت‌هاي فيلم برايش كهنه و تاريخ مصرف گذشته جلوه مي‌كند چرا كه پيشتر آنها را در فضايي ديگر ديده و يا شنيده است. از اين جهت، فيلم نسبت به اين دسته از مخاطب عقب مي‌افتد. اما اگر مخاطب جز آن دسته‌اي باشد كه اصلا با شبكه‌هاي اجتماعي سر و كار نداشته باشد، آن وقت چيزي از شوخي‌ها و سوژه‌هاي فيلم سر در نمي‌آورد چون بسياري از موقعيت‌هاي فيلم وابستگي و ارجاع مستقيم به همان سوژه‌هاي شبكه‌هاي اجتماعي را دارد. در نتيجه فيلم مارموز براي مخاطب دسته اول حسي جز تداعي دوباره و تصويريِ شوخي‌هاي از پيش دانسته را ندارد و حداكثر چند لبخند از او مي‌گيرد كه با روشن شدن سالن سينما، تمام مي‌شود و براي دسته دوم مخاطب نيز چيزي جز سردرگمي و گيجي در پي نخواهد داشت.

اينكه از ساخت و پرداخت يك قصه‌ي معين فرار كرده، چند سوژه‌ي تاريخ مصرف گذشته را از شبكه‌هاي اجتماعي برداشته، براي آنها ما به ازاهاي تصويري بسازيم و تكه‌كلام‌هاي اشخاص سياسي را در دهان بازيگران قرار دهيم با اين ادعا كه در حال نقد چيزي – چه چيزي؟ - هستيم، اسمش نه نقد است و كمدي، چون فيلم هنوز هم در ساده‌ترين اركانش مي‌لنگد. مارموز فيلم عوام‌فريبانه‌اي است كه اداي نقد وضعيت را درمي‌آورد اما جرات اين كار را ندارد كه اگر مي‌داشت، ابتدا «فيلم» را مي‌ساخت و سپس احيانا نقدي مي‌كرد نه آنكه در آخرين پرده، با مونولوگِ «مشكل مردم بحران آب نيست، بحران عقل است» مثلا حرف مردم را بزند. كدام مردم؟ كدام عقل؟ در فيلم مارموز نه مردم نقشي دارند و نه عقلانيتي حاكم است. اينكه فيلم‌ساز جلوي دوربين بايستد و مستقيما مشكلات مردم را بگويد و مخاطب نيز براي شنيدن و ديدن مشكلاتي كه پيشتر از آنها آگاه است، پولي بدهد خود يك عمل ضد مخاطب و ضد مردم است. پس وقتي مدافعان فيلم مارموز از يك كمديِ سياسي و انتقادي حرف مي‌زنند، دقيقا از چه حرف مي‌زنند؟ نقد؟ كمدي؟ هنر؟ اينها چيزهايي هستند كه مارموز ناخواسته دارد با آنها شوخي مي‌كند. 

 منبع : زومجي 

 



:: موضوعات مرتبط:

:: برچسب‌ها: ،
نویسنده : admin
تاریخ : ۱۶ فروردين ۱۳۹۸
زمان : ۱۱:۴۷:۰۹
[ ]


 

سئو کار حرفه ای / خرید پیج اینستاگرام / باربری / دانلود نرم افزار اندروید  / شرکت خدمات نظافتی در مشهد / شرکت نظافت منزل و راه پله در مشهد / شرکت نظافت راه پله در مشهد / شرکت نظافت منزل در مشهد  /سایت ایرونی  / بازی اندروید  /  خدمات گرافیک آریا گستر  / فروش پیج آماده آریا گستر / نیازمندی های نظافتی / وکیل در مشهد / ارز دیجیتال / نیازمندی های قالیشویی / مبل شویی / املاک شمال  / آرد واحد تهران / فیزیوتراپی سیناطب / sell Instagram account safely / نیازمندی های گردشگری / نیازمندی های سالن زیبایی